لبخند بزن!!!

همیشه آخر هر چیز خوب میشود،اگه نشد بدون هنوز آخر اون نرسیده! (چارلی چاپلین)

 

اعتراف می کنم بچه که بودم

 

 

و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم،

 


موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم،

 

 


سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می داد!!

 

 

و مسواک رو همینطور ثابت نگه می داشتم!!!!!!

 


اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!!!!

 

[ دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:اعتراف,جک,اس ام اس,طنز,لطیفه,

] [ 17:8 ] [ شهرزاد ]

[ ]

 

اعتراف میکنم چند دقیقه پیش به احمقانه ترین شکل

 

 

ممکن تو مسابقه ی رادیو ورش شرکت کردم

 

 

و خلاصه وسط برنامه گند زدم!!!

 

 


و دیگه تلفن رو قطع کردم!!!!

 

 

صدای مجری رادیو ورزش اینجوری شده بود:

 

 

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

[ دو شنبه 17 تير 1392برچسب:اعتراف,رادیو,

] [ 23:6 ] [ شهرزاد ]

[ ]

 اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار

 

 

با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام

 

 

, تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها

 

 

می چرخه یا نه!!!!تازه هی چند بارم پشت سر هم

 

 

این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

 

 

[ چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:اعتراف,

] [ 14:21 ] [ شهرزاد ]

[ ]

 

سر سفره دیدم غذا خیلی شور شده

 

 

به مامان گفتم چرا اینقد غذا بی نمکه ؟

 

 

گفت اتفاقا من کلی نمک خالی کردم تو غذا

 

 

گفتم هاااااا !

 

 

اگه الان میگفتم غذات شوره

 

 

میگفتی ما اصلا یه ماهه نمک نداریم تو خونه !

 

 

خواستم خودت اعتراف کنی!

 

 

[ دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:شور,نمک,اعتراف,

] [ 13:5 ] [ شهرزاد ]

[ ]

 

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که 30 سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و

 

بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود. در

 

روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابر این کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای

 

مستمعین صحبت کند. پشت میکروفون قرار گرفته و گفت: 30 سال قبل وارد این شهر شدم.

 

انگار همین دیروز بود. راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد،

 

مرا به وحشت انداخت. به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌ و هر گناه

 

دیگری که تصور کنید اعتراف کرد. آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین

 

نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهالی محل دریافتم که در

 

اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمانی نیک دارد. در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او

 

خواستند که پشت میکروفون قرار گیرد. در ابتدا از این که تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و

 

سپس گفت که به یاد دارم زمانی که پدر پابلو وارد شهر شد،

 

من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم!!!

[ جمعه 17 خرداد 1392برچسب:کشیش,اعتراف,کشیش,دذدی,باج گیری,اولین نفر,

] [ 16:42 ] [ شهرزاد ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه